روشاروشا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

سبزترین زندگی

افتادن بند ناف روشا

سلام دختر نازم امروز 9 روزه که به دنیای ما اومدی. این روزا مامان جون به خاطر بند نافت تو رو به سختی حموم می بره . منم موقع کهنه گرفتن حسابی حواسم هست. ما الان 5 روزه که خونه مامان جون اینا مهمونیم. تا اینکه امشب ساعت 10 خاله ندا داشت کهنه تو رو می بست که یه دفعه متوجه شد بند نافت افتاده، همگی خوشحال شدیم. اما من زیاد ذوق نکردم چون هروقت به اون نگاه می کردم یاد پیوند بین خودمو تو می افتادم. تو از این راه از خونم تغذیه می کردی درسته که 9 روزه بریده شده اما هرروز با نگاه به اون حس عجیبی بهم دست می داد. بالاخره تو به عنوان یک انسان مستقل داری به حیاتت ادامه میدی و من هر روز شاهد و ناظر بزرگ شدنت هستم.      ...
30 تير 1393

غربالگری دخترم

دختر عزیزم امروز چهارمین روز تولدته و منو بابا و مامان جون باید تو رو برای اولین غربالگری به مرکز بهداشت ببریم. من زیاد حالم خوب نیست ، گاهی کمر و بخیه هام درد می گیره ، نمی دونم تو این اوضاع چرا پای راستم هم درد می کنه خلاصه خوب نمی تونم راه برم و هوا هم به شدت گرمه. صبح همگی رفتیم مرکز بهداشت . قد و وزنتو دوباره اندازه گرفتن بعد رفتیم غربالگری خانوم دکتر به پاشنه ی پای تو سوزن زد و تو گریه کردی... منم ناخوداگاه اشکم دراومد... چقدر برام عزیزی روشا ..... دستمال خونی رو یادگاری نگه داشتم و تا شب هروقت بهش نگاه کردم گریه کردم. تو الان آروم مثل فرشته ها خوابیدی و همین تمام درد منو کم می کنه ...
25 تير 1393

گوسفندی که قربونی روشا شد

امروز صبح اصلا بابایی رو ندیدم ،منو تو خوابه خواب بودیم که بابا از خونه زد بیرون. چشمامو که باز کردم فقط صدای ظرف از آشپزخونه میومد که اونم مامان جون بود که داشت برای ما صبحانه حاضر می کرد. بابایی همراه مامان پروین و بابا ایوب رفته بودن گوسفند بخرن تا برای تو قربونی کنیم. بابا ظهر بود که با کلی گوشت اومد خونه. ما نصفشو نذر بچه های معلول نزدیک خونه کردیم و نصف دیگه رو بین فامیل قسمت کردیم. خدایا این گوسفندو که برای سلامتی روشا نذر کرده بودیم از ما قبول کن. الهی امین  ...
23 تير 1393

و خدا نعمتش را برما تمام کرد

دیشب طولانی ترین شب زندگی من و بابایی بود. می خواستیم زود بخوابیم تا کمتر انتظار بکشیم اما خوابمون نمی برد. تو زندگیمون هیچ وقت تا این اندازه برای رسیدن به یک لحظه خوب مشتاق نبودیم. من قبل از ساعت 8 شب شاممو خوردمو بالاخره با کلی فکرهای خوب خوابم برد. ساعت 4:30 صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شدیم . هردوی ما از این که اون شب طولانی رو پشت سر گذاشته بودیم خوشحال بودیم. بابا صبحانه اش رو خورد و من ناشتا برای رفتن به بیمارستان آماده می شدم. ساعت 5 من و بابا به همراه تو آخرین عکس حاملگیمو گرفتم. یه فیلم کوتاه هم گرفتیم و با تو صحبت کردیم. ساعت 5:15 مامان جون و باباحسین همراه خاله ندا اومدن دنبال ما و همه با هم راهی بیمارستان آتیه شدیم. تو ...
22 تير 1393

دخترم به خونه خوش اومدی

دخترم امروز حوالی ظهر از بیمارستان آتیه مرخص شدیم، هوا خیلی گرمه. خانوم فیلمبردار آخرین برداشتو از تو گرفت و برای فیلمش با منو بابایی مصاحبه کرد. بعد تورو بردیم تا واکسن بزنی و قطره فلج اطفال بخوری. در حالیکه از بیمارستان فیلم می گرفتم سوار ماشین با بابا و مامان جون به سمت خونه حرکت کردیم. با وجود این که زیاد حالم خوب نبود سعی کردم از تمام لحظه ها فیلم بگیرم، مثلا از لحظه ایی که تو رو وارد خونه کردیم و کنار تختت گذاشتیم. من هم کنارت دراز کشیدم. شب سختی رو پشت سر گذاشته بودم اصلا خوب نخوابیدم اما تو اولین شب زندگیتو راحت و آروم خوابیدی حتی برای شیر خوردن به زور بیدارت می کردم.تمام دیشب به چهره پاک و معصومت خیره می شدم باو...
22 تير 1393

فردا تو می آیی

حاصل نه ماه انتظار من دخترم پاره ی تنم نمی دانی چگونه پای کوبان به استقبال بیست و یکمین آفتاب سوزان تیرماه می روم، نمی دانی عطش دیدن خورشید نگاهت چگونه چشمان مرا تر کرده و پشت پدرت را چگونه گرم تر از گرمای تابستان. وقتی در پشت سر، ردپای انتظارم را می نگرم حمایت های بی دریغ مادرم را می بینم که گویا بعد سالها دوباره از او متولد شده ام . به راستی در کنار من " بزرگ مادری " برای کودکم است که دستانش سخاوت ابر بهاری و کلامش کوله باری از تجربه را برای دلبندم به همراه دارد. پدرم را که بی واسطه ترین موهبت خدایی است. من در پناه نام مقدس او قد کشیدم ... بزرگ شدم  و با تکیه بر او جرات زندگی کردن یا...
20 تير 1393

شمارش معکوس تا آمدنت

کوچولوی مامان امروز دومین روز از فصلیه که تو قراره پا توش بزاری.. تقریبا همه چیز آماده ی ورودت به این دنیاست. امروز تصمیم گرفتم بعضی از لباسهای توی خونتو بشورم ، همه رو شستم و با دقت آویزونشون کردم تا خشک بشن و حسابی آفتاب بخورن اینم عکساشونه   ...
2 تير 1393
1